تولد عشق مهربونم...
ای زیبا ترین ترانه ی هستی ، بدان که شب میلادت
برایم ارمغان خوبی ها و زیبایی هاست
پس ای سر کرده ی خوبی ها میلادت مبارک . . .
دیدار رخت یک دم دانی چه صفا دارد؟...
دیدار رخت یک دم ، دانی چه صفا دارد ؟
دولت بود ای ساقی ، از بس که بها دارد
گیسوی سمن بویت ، مجنون زمانم کرد
لیلـی ، نگهـت بر مـن بسـیار دوا دارد
-- ثمین --
با تو بودن برايم بهترين لحظات زندگي است
ومن وجود پر مهر و سرشار از عشق تو
را در كاشانه قلبم به وضوح ميبينم
ومي دانم با تو ميشود به خدا رسيد
خنده تو...
نان را از من بگیر،اگر میخواهی،
هوا را از من بگیر،اما
خنده ات را نه.
عشق من،خنده تو
در تاریکترین لحظه ها می شکفد.
نان را،هوا را،
روشنی را،بهار را،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از
دنیا نبندم...
محمـد من تــولدت مبــــــارک
امشب
شعری نخواهم نوشت
…………. شمع را
برای تولدت روشن میکنم
و پرهایم را طواف میدهم
بر گرد آتشی که تــــو در جانم روشن کرده یی
……….. تکه خاکستر کوچک کافی است
تا پر سوخته حرمت پیدا کند.
جشن تولد توست
و من
…… بار به دنیا می آیم و خاکستر می شوم
تا راز حضور تو را بدانم.
ققنوسم من امشب!
“تولدت مبارک بهترینم"
دریچه
بر آسمان بپاش شراب نگاه را
بگذار از دریچه ی چشم تو بنگرم
لبخنــــــــــد ماه را.
دامن وصل تو نتوان به رقیبان تو هشتن
نتوان از تو برای دل همسایه گذشتن
" شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن
تاکه همسایه نداند که تو در خانه مایی "
سعدی این گفت و شد از گفته خود باز پشیمان
که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان
به شب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان
" کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان
پرتو روی تو گوید که تو در خانه مایی "
شهریار
دستهایت را چون خاطره ای سوزان
در دستهای عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش های لبهای عاشق من بسپار
باد ما را با خود خواهد برد.
جاده ای ساحلی می شوم
دریا باش
نفس زنده ی سرشته از آب!
جور دیگری دوستم بدار.
درباره ی تو چیزی نمی گویم
درباره ی خودم
ما نقطه ی صفریم بر شمال عشق
دو سطر حاشیه نویسی شده با مداد
اما درباره ی چیزی بزرگ تر از تو و بزرگ تر از من
حرف می زنم
پاک تر از تـــــو و من
عشــــــــــــق!!!
پروانه ای بهشتی که روی شانه هایمان نشست
و فراریش دادیم...
دوســـــتـــت دارم
با تو نرد عشـــــــــق نمی بازم...

حفر شده روی عقربه های دقیقه شمار
ثانیه شمار
و هفته ها و ماه ها و سال ها
زمان ندارم
تو زمان منی
با تو جهان لحظه های کوچک پایان گرفته
چیزی برای من نمانده!
ای فصل سرخ عشق
بگذار
آبی را تجربه کنم
با حضور تو
آغاز
از خودم از تو
از آسمان که می گویم به دریا می رسم
از دریا که فاصله می گیرم
که فراموش می کنم
که دوباره شروع می کنم
به دریا می رسم
کجای دریا نشتی دارد
که تمام رابطه های من عاشقانه می شوند
خیس می شوند و به دریا می رسند...

خدایا چه قدر محتاج توام
وقتی فصل اشک سر می رسد
چه قدر باید دنبال دست هات در شلوغی
خیابان های خیس بگردم؟!
تولد محمد منه...
تنها دلیل بودنم...
من تو را تا آسمان ها
من تو را تا بی کران ها
از زمین تا آسمان ها
دوست دارم می پرستم
من تورا همچون اهورا
من تورا همچون مسیحا
همچون عطر پاک گلها
دوست دارم می پرستم
من تورا تا لحظه های انتظارم
عاشقم با این نگاه بیقرارم
من تورا با آنچه هستم
دوست دارم
می پرستم

محـمدم دوستت دارم تا ابد بهونه ی زندگیم بهونه ی همه چیز....gif)
بهترینی برام...
من از تو بیدار می شوم نه از خواب دیشبم
تورا می بینم میخندم ازلحظه های بودنت خرسندم
ترانه ی سپیده می شوی لب بر سکوت شبانه ام میبندم
از آسمان مشرق قلبم طلوع می کنی من بر تمام عهد های پرحرارت روز پایبندم
خورشید روشن صبحی ترانه ام
برق نگاه تو می شود بهانه ی لبخندم
عشق مهربونم تو همیشه بهترینی برام...

چرا تــو؟
چرا فقط تو؟
هندسه ی زندگی ام را تغییر می دهی
پابرهنه به جهان کوچکم وارد می شوی
در را میبندی
و من اعتراضی نمی کنم!!
چرا فقط تورا دوست دارم؟!
ای رویای زیبای نیمه شب هایم
در دلشوره ی آمدنت
تا خدا رفتــــــــــــــــــم...

داستان بلند

در تمام زندگی
در هجوم بی کسی
یادت
تنها داستان بلـــنـد
دفتر زندگی من است.
سکوت...
دنباله ی ســکــوتم را بگیر و بیـــا
می بینی که در تـمام
کوچه پس کوچه های خلــوت سکوتم
نام زیبای تـــو
نقش بسته و طنین انداز شده...

جاری تـــــــــــر از همیشــه ام
در امــتداد لحظه ها
و منتظر یک معجزه
منتظر روزی که
شاید تمام"من"به"تــــــو"تبدیل شود...
کـــمی از چشــــــــمم دور شو
تا رنگ هارا تشخیص دهــــــــم
حجم هستــــــی را ببینم
و قانع شوم که زمین گرد اســـــــت...
باید کوتاهش کنیم
وگرنه مرا می کشند و تورا...
دلم برات تنگ میشه...
عطرها بهانه تــــــورا می گیرند
بهانه ی کودک برای دیدن مادر
تصور کن حتی عطرها
غربـــت را حس می کنند و دوری را...



تو مرا می فهمی...من تورا می خواهم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است.