برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است

تویی که تصویر حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم

ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم

تا مثل باران  هر صبح برایت شعری می سرودم

آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم

و بر صورت مه آلودت می لغزیدم

ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم

تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت

را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد

که مرهمی شود برای دلتنگیهایم

 

 

عاشقی یعنی تحمل انتظار...

 

 

سلام دوس جونای مهربونمBalloons

امیدوارم حال همگیتون خوب باشه.For You

فردا ماهگردمونه به عشقم تبریک میگم ۷ماه از عشقمون گذشت و این دوری نتونست مارو از هم جدا کنهIn Love محمدم به خاطر وجودت از خدا سپاسگذارم و ازش می خوام همیشه مواظبت باشه

گلم جون من باید خیلی خوشحال باشم که مهربونی مثه تو رو دارم که من هر چه قدرم بد میشم تو باز خوبی باهامفدای مهربونم بشم که اینقدر بچه بازیای منو تحمل میکنه

قدر تموم مهربونیات موست دالم  

عاشقانه میخوامت

تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم

برای پشت کردن به آرزوهای محال

به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم

 تو را برای دوست داشتن دوست می دارم


نمی دانم چه می خواهم بگویم

 
 
نمی دانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
نمی دانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
گهی در خاطرم میجود این وهم
ز رنگ آمیزی غم های انبوه
که در رگهام جای خون روان است
سیه داروی زهرآگین اندوه
فغانی گرم و خون آلود و پردرد
فرو می پیچدم در سینه ی تنگ
چو فریاد یکی دیوانه ی گنگ
که می کوبد سر شوریده بر سنگ
سرکشی تلخ و شور از چشمه  دل
نهان در سینه می جوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری که ریزد
شرنگ خشمش از نیش جگر سوز
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به راه افتد شبانگاه
درون سینه ام دردی است خونبار
که همچون گریه می گیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم